متني كه در زير مي خوانيد بازنشري است از وبلاگ دوست عزيز و همكلاسي خوبم كه سراسر مطالعه است و تا در حوزه اي، عميق نشود،چندين كتاب مرور نكند، كلامي بر دهانش جاري نمي شود. جالب بود، گفتم شايد درد دل شما هم باشد. متن كامل آنرا مي توانيد در زير بخوانيد.
دیگر کلافه شده ام ازاین باسوادنماهای تهی! هرچند با شرایط فعلی آموزش و آموختن در دانشگاهها و البته در سطح جامعه، نباید انتظار دیگری هم داشت. بازار(بله، دقیقاً بازار، با همه ی دلالتهایش!!!) پر شده از کاسبان کتابهای نخوانده و قائلانِ لاطائلاتِ مطلوب و محبوب! هر بیسوادی از هر رشته ی نامرتبطی سرک میکشد به علوم مظلوم اجتماعی و در این زمنیه خود را صاحبنظر میداند!
طرف درهیچیک از مقاطع تحصیلی اش بیش از یکی دو درسِ حاشیه ای درباره ی روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، فلسفه و … نخوانده(نخوانده؟!! فقط پاس کرده، و ما که میدانیم پاس کردن چندان ربطی به خواندن ندارد!) امروز برای من و شما دکان روانشناسی و جامعه شناسی و فلسفه بافی باز کرده!(خداراشکر شأن جامعه شناسی و بیش ازآن فلسفه هنوز به اندازه ی شأنِ لگدمال شده ی روانشناسی زیرسؤال نرفته!)
هر ناآگاهِ بی کفایت و لیاقتی با خواندن چند کتاب زرد وپوچ و ابله پسندِ روانشناسی یا احیاناً حوزه های دیگرِ علم الاجتماع، دچار توهم خود-فروید، یونگ و یا راجرز بینی میشود و برای خلق اللهِ تشنه ی ناآگاه، جامی تهی از شراب ناب معرفت بی بنیادش تدارک میبیند!
جالب اینکه این شیادان و کاسبانِ کتابهای نصفه خوانده شده، یکی دوروزی نگذشته دکان پررونقی پیدا میکنند و جمعی بیسوادتر از خودشان پای ثابت نشستها و دوره ها و کارگاه های مهمل و مزخرف شان میشوند. برای یافتن سند کافی است رزومه ی چندتا از این نامها را (که به لطف همین شیادیها امروز دیگر با تریلی هم نمیتوانشان کشید) جستجو کنید! آقا یا خانم مهندس در یک دانشگاه بی کیفیت، که غالب فارغ التحصیلانش الفبای مهندسی(رشته ی تخصصی شان) را هم درست نیاموخته اند، با خواندن چندکتابِ سطحی، بی کیفیت و پوچ روانشناسی، مدیریت و در برخی موارد جامعه شناسی و فلسفه، دچاراین توهم میشود که گوهرمعرفت را در آغوش کشیده و دیگر وقتش است آن را با سایر ابناء بشر قسمت کند!
ابله، برای خودش رسالت کاستن از بار رنجهای بشر قائل میشود و در سایتش، کنار تبلیغ دوره های آموزشی چند ساعته و چند میلیونی اش، توصیههای شادی و شادکامی به مردم هدیه میکند! نادانی که پزشک است و امروز خود راروانشناس برجسته جا زده، نادان دیگری که فوق لیسانس یکی از ضعیفترین رشته های مدیریت را دارد و ملتِ ناآگاه وکنجکاو را به هزارتوهای درونشان رهنمون میشود تا خودشان را بهتر بشناسند(!) و دیگری که برق خوانده و راه رستگاری را به درماندگان مینمایاند و …! و من همیشه به آن روانشناس، جامعه شناس، فیلسوف و … همه ی متخصصان دیگری فکر میکنم که در پاسخ به هرسؤالی، نه از سرِ خوشایندِ پرسشگرِ ناآگاه، که با تکیه به وجدان علمی شان، می اندیشند، تأمل میکنند، بررسی میکنند و در نهایت نیز با اکراه و دغدغه، پاسخی مشروط و بسته به موقعیت ارائه میدهند، و دقیقاً به همین دلایل نه دکانی دارند، نه هواداران و مریدانی و نه اسم و رسمی….
چقدر نقطه نظر جالبی بود
ممنون که مینویسید