مرحوم دکتر شریعتی در یکی از سخنرانی های خود اشاره ای به جوامع موزاییکی دارد. جوامعی که یک فرهنگ قوی از گذشته داشته اند که طی قرن ها فرسوده شده، در همین حین خرده فرهنگ های دیگر نیز وارد آن شده، و الان ساختاری شبیه به موزائیک دارند. یک بستر سیمانی که داخل آن سنگهایی با رنگها و شکاهای مختلف قرار گرفته و محکم شده است. موزائیک اگر از نزدیک دیده باشید تا زمانی که روی زمین است و دست نخورده است، ظاهری بسیار قوی دارد، ولی کوچکترین ضربه ای می توان تمام آن استحکام را در هم شکند.
ما اینجا هستیم، نه شرق دنیا و نه غرب آن. درست وسط آن. هم از شرق متاثر هستیم و هم از غرب. دشمنان و دوستان هم هم شرقی هستند و هم غربی و متاسفانه فرهنگ ما هم هر غربی است و هم شرقی.
آنچه مغفول مانده است نیز همین است. کسی نمی تواند به این سوال پاسخ محکم دهد: ما شرقی هستیم یا غربی؟ ظاهرا شرقی ولی اعمال ما غربی است. البته دور از انتظار نیز نیست. در دوره رضاشاه، تمام تحصیل کرده ها از غرب آمده اند. کمتر تحصیل کرده ای داریم که در شرق تحصیل کرده باشد و در تاریخ سیاسی-اقتصادی ما تاثیر زیادی هم داشته باشد. بگذارید کمی فرهنگ را مرور کنیم. در نوشته های قبلی در اینجا و اینجا مدلهای فرهنگی ملی را مروری کرده ام. می توانید مراجعه کنید و مطالعه کنید.شکل ذیل چند فرهگ غربی و چند فرهنگ شرقی را نشان می دهد، تصویر وسط نیز نمره ایران در همان شش شاخص معروف هافستد است. اگر کمی این جستجو را وسیع تر کنیم که می توانید اینجا این کار را انجام دهید، کمی به این عقیده نزدیک می شوید که ما نه رومی رومی هستیم و نه زنگی زنگی…
همهی این مقدمه را برای چه گفتم؟
اگر بخواهیم دنبال قرابتهای بیشتر بگردیم، ما بیشتر از اینکه غربی باشیم، شرقی هستیم. بنابراین اگر دنبال مدلهای مدیریت باشیم، سبک مدیریت ژاپنی نسبت به سبک مدیریت امریکایی قرابت بیشتری با ما دارد. ما پیگیر سبک مدیریت آمریکایی شده ایم و دانشکده های ما این سبک را آموزش میدهند در صورنی که اگر قرار باشد از جایی الگو برداری کنیم، کره و ژاپن الگوهای بهتری برای ما نسبت به آمریکایی ها و انگلیسی ها هستند.
ایده ال این است که از تجارب موفق داخلی ماننده مدیران ایرانی موفق الگو برداری کنیم، زیاد داریم، نمی بینیم. دوستی می گفت ما جامعه ای هستیم که وقتی حتی در فامیل خود پزشکی هست، سوالات خود را از این پزشک می پرسیم ولی نهایت می گوییم دست شما درد نکنه به وقتش می روم پیش یک دکتر حسابی…
مگر ما در این مملکت مدیر موفق نداشته و نداریم؟ چرا تجارب آنها را مستند و مکتوب نمی کنیم؟ کمی بیشتر به اطراف خود نگاه کنیم. تجارب و دانش ضمنی زیادی نهفته است. حتی از شکستهای مدیران سوال کنیم. امروز از دوست 75 ساله ای از شکستهایش پرسیدم، حرفهای زیادی برای گفتن داشت و لذت بخش بود.
پیروز و پایدار باشید. ایرانی باشید…
با دوستان خود در لینکدین به اشتراک بگذارید.