موضوعي كه مي خواهم در مورد آن صحبت كنم،نه مسئله اي است كه منحصر به چند سازمان باشد و نه چيز عجيب و غريبي است. بخشي از فرهنگ ما شده و به نوعي همگي آنرا گويا پذيرفته ايم.
منظورم حكومتي است كه معاونان مالي-اداري در شركتها و سازمانها براي خود به راه انداخته اند. از لفظ استعاري حكومت استفاده مي كنم، به اين دليل كه تمام الزامات يك حكومت از جمله نماد و پرچم، قدرت و ثروت را دارد و نكته اين است كه تا امروز از سوي اغلب ما ها پذيرفته شده و مشروعيت لازم براي اعمال اراده سياسي خود را دارد.
اين معاونت هاي مالي اداري سه وظيفه و خدمت را همزمان ارائه مي دهند: خدمات مالي، خدمات اداري و پشتيباني و خدمات منابع انساني
در بهترين حالت، زير مجموعه معاونتهاي مالي اداري، سه مديريت تشكيل مي شود كه اين خدمات را به صورت تخصصي تر ارائه دهند، تا اينجا گويا مسئله اي نيست. مشكل از آنجا شروع مي شود كه معاون يا سرپرست مجموعه، معمولا از بين متخصصان مالي-اداري انتخاب مي شود و نه از متخصصين منابع انساني و همين ميشود نقطه ضعف سازمان در اداره نيروهاي كارآمد خود. در حالي كه در ساير شركتهاي پيشرو در عرصه بين المللي كه مي توانند به نوعي الگوي ما در سازماندهي باشند، زير سيستم مالي از زير سيستم منابع انساني مجزا گرديده و اساساً نقش هاي متفاوتي دارند كه با توجه به اصل تخصص گرايي از عهدهي يك نفر بر نمي آيد.
در اين حاكميت، هر تصميم و اقدامي از مسير به اصطلاح مالي چي ها مي گذرد و دغدغه هاي يك منابع انساني چي اساساً ديده نمي شود و شايد همين مسئله منشاء بسياري از آسيب هايي باشد كه در اين حوزه رخ مي دهد.
چرا اين روند شكل گرفته است؟ شايد بتوان دليل آنرا در سير تطور تئوري هاي سازمان و مديريت يافت كه در ابتدا منابع انساني اهميت چنداني در ديد مديريت عالي سازمان نداشته و به عنوان زير سيستمي از معاونت مالي اداري ديده مي شده است.
چرا اين روند همچنان در كشور ما ادامه دارد؟ دو دليل عمده به نظرم مهم تر از سايرين مي آيد:
1. در كشور ما، زير سيستم منابع انساني هنوز جايگاه واقعي خود را پيدا نكرده است.
2. اساساً در فرهنگ ما، تغيير و تحول معناي چنداني پيدا نمي كند، مسير هاي گذشته آنقدر ادامه پيدا مي كنند، تا درگير يك بحران همه جانبه شويم و سپس فكر چاره بيفتيم. در همين فرهنگ فاصله قدرت بالا پذيرفته شده است و معمولا در سازمانها به جاي اينكه تلاش كنيم شرايط را تغيير دهيم و روابط قدرت را سازماندهي مجدد كنيم، به فكر تغييرات جزئي و تدريجي در چارچوب بستر و محدوديت هاي موجود هستيم.
وقت آن رسيده كه به اين حاكميت پايان دهيم. وقت آن رسيده براي حوزه تخصصي خود ارش قائل شويم. براي جايگاه آن بجنگيم و نقش استراتژيكي كه در خور و شايسته حوزه سرمايه هاي انساني است را براي ايجاد كنيم.
پيشنهاد شما براي اين تغيير و تحول چيست؟
پيروز و پايدار باشيد.
اگر مفيد بود با دوستان خود به اشتراك بگذاريد.
ممنون از سایتتون
مطلب خوب و نوعی بود.