هر سال داستانی دارد، سال ۹۷ اما برای من داستان متفاوت تری داشت. تجارب متفاوتی را طی کردم. تا همین الان که این نوشته را مینویسم شکستها و موفقیتهای توامانی را تجربه کردم. حتی همین امروز، از سه موردی که اخیرا پیگیری میکردم دو مورد به نتیجه نرسید و یک مورد نسبتا نتیجه خیلی خوبی داد.
۹۷ برای من سالی سخت با تجارب متفاوتی بود و تجربه سنوات قبل به من آموخته که هر چه سختی یک سال بیشتر باشد آموخته ها و آورده هایش نیز بیشتر است.
آنچه از ۹۷ برداشتم:
- آموختم بیشتر بشنوم. شنیدن برای اغلب ما تجربه خیلی سختی است. ترجیح میدهیم بیشتر بگوییم تا بشنویم. ولی امسال را تمرین کردم که بیشتر بشنوم. فکر میکنم نسبت به ابتدای سال در توسعه این مهارت بسیار بهتر شده باشم. 97، تجربه ای شد که در هر ملاقاتی که بیشتر میشنوم و کمتر سخن میگویم دریافتهایم از ملاقات بیشتر است و البته جلسات هم جلسات موفق تری هستند.
- آموختم اصرار نکنم. اغلب تصور میکنیم در تعامل با افراد و در مواجهه با مخالفت با درخواستها، با اصرار میتوانیم به خواسته های خود برسیم. ولی ۹۷ آموخت اصرار بیشتر احتمال موفقیت کمتری دارد. اصرار منظورم سخت کوشی نیست، منظورم خواهش و تمناست. این دو جز در برابر خالق، در برابر هیچ موجود زنده ای در زمین نتیجه نخواهد داشت و البته احتمال دستیابی به خواست را کاهش میدهد. افراد هرزمانی که احساس کنند به آنها نیاز دارید روی دیگری از سکه را به شما نشان خواهند داد. آکاهی افراد از نیازمندی شما معمولا اثرات معکوسی خواهد داشت(در اثبات این موارد زیاد سخت نگیرید، اینها تجارب زیسته من است و ممکن است در تمامی شرایط و یا برای شما اینگونه نباشد)
- پادکست را از نعمات بهشتی یافتم و تقریبا روزی نیست که از آن بهره نبرم. تقریبا معتاد آن شده ام و انواع و اقسام آنرا تجربه میکنم. از نرجمان و مقالات محمد معماریان تا رادیو دیو و وقتی که هوای رشت بارانی است، ناوکست با انسان خردمند تجربه متفاوتی بود و شاید بهترین آنها بی پلاس باشد.
- فرصتهای با هم بودن اندک است. خوشبختانه یا متاسفانه من سازمانهای متفاوتی را تجربه کردم. بیشترین زمان ماندگاری ام در یک سازمان حدود ۳ سال بوده و کمترین آنها ۳ ماه(در حدود ۹ سازمان). شاید در بدو ورود اینگونه فکر میکردم که سالهای سال قرار است حضور داشته باشم و فرصت جبران برخی چیزها(چه خوبی و چه بدی ها) وجود دارد. ولی اینکونه نبود. برخی همکارانی که بسیار صمیمی بودیم را شاید اگر روزی در خیابان ببینم نخواهم شناخت(البته از کم حافظه بودن بنده هم هست) ولی به هر حال فرصتها اندک است و البته به قول مولا علی چون ابرهای بهاری میگذرند.
- صراحت محترمانه را تمرین کردم. نمیدانم چقدر موفق بوده ام ولی سعی کرده ام در عین صراحت دلی را نشکنم و در عین احترام حرف گفتنی را نگفته نگذارم. کار بسیار سختی است. تمرین کردم ولی بیشتر بر آن متمرکز خواهم شد. در ۹۷ دریافتم روشی جز این برای آرامش ابدی وجود ندارد. برای اطمینان قلبی وجود ندارد و البته کار سختی در پیش دارم.
- وجود اصول اخلاقی فردی را ضروری یافتم. در همین راستا پرنسیپ برای خود تعریف کردم. شاید بارها در طی سال آن را مرور کردم. بارها آنها را تکرار کردم و تلاش کردم که کمتر بر خلاف آن رفتار کنم. امسال آنرا تکمیل خواهم کرد و البته شاید نوشته های بعدی به آنها نیز اشاره کنم. تعیین و تعریف این اصول را بسیار سخت یافتم ولی به نظرم ارزش زمان گذاشتن دارد. نمیدانم چرا مدتی به بعد از ۶۵ سالگی بیشتر فکر میکنم. ولی قطعا آرامش قلبی و عملی آنروزها باید خیلی مهم باشد.
و در پایان، حلالیت میطلبم از آنها که خواسته یا ناخواسته رنجانده ام، تشکر میکنم از آنها که در این سال من را یاری کردم و سپاس گذارم از آنها که با ایجاد دست اندازهای حرفه ای و غیرحرفه ای باعث شدند من بیشتر تلاش کنم.هر سال دوستان و دشمنان جدیدی به همراه دارد در ۹۷ تعداد دوستان افزون بر دشمنان بود و از این بابت خدا را شاکرم.
در ۹۸ تلاش خواهم کرد اهمیت بیشتری به سه چیز بدهم: دشمن و دوست دانا که هر دو مفید است، سلامتی و خانواده که دلیل اسباب و دلیل زندگی است و نهایتا و با اولویت زیاد یادگیری بیشتر.
وقت بر شما خوش و ایام به کام…