در نوشته اي كه مربوط به مدلهاي فرهنگي و مخصوصا مدل فرهنگي هافستد بود، به صورت كامل توضيح داديم كه هر جامعه، هر ملت و هر جمعيتي را مي توان مبتني بر مدلها و ابعادي كه وجود دارد، تحليل و توصيف كرد. يكي از اين ابعاد بحث فاصله قدرت است كه در مدلهاي مختلف با كليدواژه هاي متفاوتي طرح شده است.
توضيح داديم كه فاصله قدرت چه مشخصه هايي دارد. يكي از مهمترين مشخصه هاي اين بعد، نگاه صفر و يكي است. يك آدمي يا همه چيز است يا هيچ چيز. يا آنقدر بالا ميبريم كه ديگر دستمان بهش نمي رسد يا اينقدر خورد مي كنيم كه ديگر هيچ نقطه سفيد و اميدي براي بهبود وي باقي نمي گذاريم. معلم يا همه چيز دان است يا هيچ چيز نمي داند. در چنين فرهنگي شما يا بايد نقش يك آدم همه چيز دان را بازي كنيد وگرنه . . .
تصور كنيد مربي يك دوره هستيد، يا استاد يك كلاس دانشگاهي، دانشجويي سوالي از شما ميپرسد كه طبق اصول حرفه اي مربوط به آن دوره انتظاري از شما نميرود در مورد آن اطلاعات جامع و عميقي داشته باشيد. حال دو وضعيت پيش مي آيد يا مي دانيد كه فبها المراد و يا نمي دانيد. در حال نداستن دو وضعيت ديگر پيش مي آيد، يا مي پيچانيد(كه روشهاي آنرا همه ما به خوبي مي دانيم از جمله اينكه نظر خودت چيست؟ خودت چه فكري مي كنيد و هزار راه ديگر)؛ يا طبق يك رفتار حرفه اي مي گوييد نمي دانم، اگر فرصتي شد مطالعه مي كنم،جستجو مي كنم، از منابعي كه دارم اطلاعات مورد نياز را استخراج مي كنم و در اختيار شما قرار مي دهم.
در وضعيت فرهنگي كه ما قرار داريم، در حالت دوم كه مي گوييد نمي دانم، قطعاً مشروعيت شما در تمامي حوزه هاي تخصصي كه داشته ايد و نداشته ايد، زير سوال خواهد رفت، انرژي زيادي بايد بگذاريد تا ثابت كنيد كه دوستان بنده در فلان حوزه تخصص دارم و قص علي هذا. ولي در حالت اول كه همگي تجربه آن را يا به عنوان فاعل و يا به عنوان مفعول داشته ايم، دو مزيت ويژه دارد، هم اينكه از مهلكه گريخته ايد و هم اينكه مشروعيت شما در حوزه تخصصيتان زير سوال نرفته است.
دقيقا همين شرايط را شما مي توانيد در شرايطي هم كه مشاور مجموعه اي هستيد، تجربه كنيد. مجموعه انتظار داناي كل بودن را از شما دارد. بايد بين حرفه اي بودن و گزينه دوم يكي را انتخاب كنيد. مي توانيد امتحان كنيد. با يكي از نامداران مشاوره در ايران تماس بگيريد. از وي در يك زمينه اي كه مي دانيد تخصص وي نيست، تجربه اي هم در رزومه اش وجود ندارد،سوالي بپرسيد، نتيجه با خطاي خيلي كمي قابل حدس زدن است. مقصر را مي توان در هر دو طرف ديد. خيلي وقتها مشاهده مي كنم وقتي در خصوص مسئله اي مي گويم تخصصي ندارد، حمل بر اين مي شود كه احتمالا يا برايم جذابيتي ندارد يا اينكه به دليلي غير از نداشتن تخصص رد مي كنم. هيچكس فكر نمي كند كه اين نوعي رفتار حرفه اي است از اينكه من تخصصم فلان حوزه است، نمي خواهم در حوزه هاي ديگري وارد شوم. اغلب شركتها اولين تجربه خود در خصوص دريافت خدمات مشاوره مديريت را دارند، شرح وظايف و انتظارات خود از مشاور را روشن نمي دانند، تصور داناي كل بودن از مشاور دارند. در اين زمينه بايستي بدانيم كه:
- مشاور در يك حوزه تخصصي مشاور است.
- مشاور است و نه تصميم گيرنده؛ به نوعي تصميم ساز است.
- مشاور نه اختياري دارد و نه به طبع مسئوليت سازماني. البته اين نفي كننده مسئوليت حرفه اي و اخلاقي مشاور نيست.
- مشاور نگاه بيروني دارد. اساسا مزيت مشاور همين است. جذب فرهنگ سازمان نمي شودو اينگونه نگاه بهتري به مجموعه دارد.
- مشاور نگاه سيستمي دارد. بنابراين با اين رويكرد بهتر نقاط قوت و ضعف را مي بيند. بنابراين اگر روزي نقاط ضعف متمركز شد و گوشزد كرد نبايستي از وي رنجيده خاطر شويم.
- لازمه نگاه سيستمي در اختيار داشتن همه چيز است، هم در حوزه رفتاري از جمله تعارضات قدرت و سياست سازماني و هم در حوزه فرايندي.
- مشاور مسئوليت بهبود كيفيت محصول نهايي سازمان را دارد، چه خدمت باشد و چه كالا. اين مسئوليت را از طريق ارائه توصيه ها انجام ميدهد.
- مشاور همچون پزشك است. يك پاتولوژ سازماني(البته در حيطه تخصصي خود). پس به وي اعتماد كنيم. در اغلب موارد نتيجه خروجي مشاور بعد از دورهي گذار سه ساله خود را نشان مي دهد. مخصوصا در حوزه هايي كه مستقيما با انسانها سروكار داريم. چه مشتريان درون سازماني(كاركنان و …) و چه مشتريان بيرون سازماني.
پيروز و پايدار باشيد.